۱۳۸۹ بهمن ۹, شنبه

خواب و بيداري

بيدارم كردي با صدايي مبهم. هيچ نگفتي اما من نيك مي دانم كه دوستم داشتي و مي خواستي بازهم با تو سخن بگويم. مي خواستي ببيني خوابم يا خودم را به خواب زده ام. ديدي خواب بودم تا بيدارم كردي دويدم و اينها را همه از تو دارم. همه چيزم را از تو دارم. بعضي شبها آرزويم اين است كه مثل امروز بيدارم كني و خوابم سبك باشد. مي خواستم تشكر كنم. خروس مي خواند. صبح شد!

۱۳۸۹ بهمن ۸, جمعه

دلا

دلا راه تو پر پيچ و خطر بي           گذرگاه تو بر اوج فلك بي
گر از دستت برآيد پوست از تن        درآور تا كه بارت كم ترك بي
(باباطاهر)

به گزارش آرونا


چهاردهمین کارگاه پیشرفته معماری با شرکت Chris Bosse
کریس بس (CHRIS BOSSE Web: www.l-a-v-a.net) متولد سال 1971، فارغ التحصیل رشته مهندسی معماری از دانشگاه اشتوتگارت آلمان و استاد مهمان دانشگاه صنعتی سیدنی استرالیا است. وی طراح اصلی و مدیر بخش آسیا و اقیانوسیه شرکت LAVA استرالیا نیز هست.
از مجموعه فعاليت‌هاي آموزشي مهندسين مشاور پژوهشکده توسعه کالبدي که توسط مرکز رشد معماري و ساختمان* این موسسه انجام مي‌شود، برگزاري کارگاه‌هاي پيشرفته معماري است که با دعوت از استاداني از کشورهاي مختلف است. با شروع اين فعاليت از سال 1386 کارگاه‌هاي آموزشي متعددي با دعوت از استاداني از کشورهاي مختلف از جمله آمريکا، کانادا، ژاپن، اسپانيا، آلمان، پرو، نيوزلند، دانمارک، اسلووني، ونزوئلا و اردن انجام شده است.
چهاردهمین کارگاه پیشرفته معماری که با حمایت مالی شرکت گیو در تاریخ 27و 28 بهمن 1389 برگزار می شود قرار است با حضور کریس بس شامل برنامه زیر باشد:
درسگفتار اول:
-کلیسای بزرگ دیجیتالی قرن بیست و یکم
Digital Cathedrals of the 21st century
-پروژه واتر کیوب و موزه مرسدس بنز
The Watercube & Mercedes Benz Musume
درسگفتار دوم:
-آزمایشگاهی برای معماری رویایی
Lava Laboratory for visionary architecture
-فناوری مطابق با طبیعت بشر
Humankind Nature Technology
-زیاد ساختن با کم
Building More with Less
درسگفتار سوم:
-روش دیجیتالی از طراحی تا ساخت
Showcase: digital design to fabrication
-شهرسازی پارامتریک
Parametric urbanism
چهارشنبه 27/11/89
16:00 معرفی استادمدعو توسط رئیس هیات امنای پژوهشکده توسعه کالبدی
16:30 ارایه بخش اول درسگفتار اول
17:30 تنفس و پذیرایی
18:00 ارایه بخش دوم درسگفتار اول
19:00 پایان برنامه روز اول کارگاه
پنج شنبه 28/11/89
09:00 ارایه بخش اول درسگفتار دوم
10:15 تنفس و پذیرایی
10:45 ارایه بخش دوم درسگفتار دوم
12:00 تنفس و صرف نهار
13:30 ارایه درسگفتار سوم
15:30 تنفس و پذیرایی
16:00 پرسش و پاسخ
17:00 پایان برنامه کارگاه
----------
* پژوهشکده توسعه کالبدي در راستاي فعاليت‌هاي پژوهشي، تحقيق و توسعه خود و با هدف حمايت از حرکت‌هاي پيشرو نخبگان جوان معماري و ساختمان براي دستيابي به استانداردهاي جهاني حرفه و کسب قدرت رقابت بين المللي، در سال 1384 با اخذ مجوز از وزارت علوم تحقيقات و فناوري اولين مرکز رشد معماري و ساختمان در بخش خصوصي را تاسيس نموده است. 

سازمان مردم نهاد افسانه اي غربي در دل شرق

خب چيز عجيبي نبود. فعاليت اجتماعي آنهم از نوع ترويجي و حقوقي سالهاست كه تبديل به يك ژست شده است و در كنار فعاليت سياسي شده است معياري براي مهم شدن آدمها. اما آدمهاي امشب به نظرم كمي معتدل تر بودند و حداقل اندكي دغدغه ي اجتماع داشتند و نيامده بودند خودشان را نشان دهند.  اما باز يك جاي كار مي لنگيد آن هم اين بود كه هنوز هيچ كس نمي دانست اين گروه براي چه بايد ثبت  شود و تداوم پيدا كند. دغدغه ها يكسان و بعضا شفاف نبود. من عضو هيئت موسسين نشدم به چندين دليل مگو، اما دلم مي خواهد كلي كمك كنم به آنها و خودم هم كلي ياد بگيرم از آنها. اما چه زود همه دويدند و رفتند و نشد كه آشنا بشويم. باشد براي جلسه ي بعد! 

۱۳۸۹ بهمن ۷, پنجشنبه

پايان سال 1389

چيزي به پايان سال نمانده و تغيير و تحولات كاري و درسي دارد اتفاق مي افتد. شركت در حال تحول است نزديك به 90 درصد همكاران دارند مي روند سر كارهاي جديد از آغاز 1390 و برايشان آرزوي موفقيت دارم. 3 فصل اول پايان نامه اين هفته تمام مي شود و مي رود براي اصلاح پيش استاد راهنما و من بايد بروم سراغ جمع آوري داده ها و تحليل و مصاحبه و آغاز كار گل! خدايا حال ما را به بهترين حال تغيير بده در اين سال جديد. اين سال را براي ما، همه ي ما سال نيكي و معرفت قرار بده.آمين. فردا جلسه هيئت موسسين است ساعت 4. امروز دو تا فيلم ديدم كه يكي از آنها را در پست قبلي معرفي كردم. كمي كتاب خواندم :" آشتي با خدا از طريق آشتي با خود راستين.اصغر طاهرزاده.انتشارات لب الميزان". گشت زدم در دنيا ببينم چه خبر است ديدم مثل هميشه است. و حالا هم كه دارم مي نويسم اينجا براي خودم. خدا را شكر فقط همين

Amazing Grace

من عاشق تاريخم. رشته ام تاريخ نيست و نخواهد بود اما تاريخ دانستن يكي از مهمترين دغدغه هاي زندگي من است. حتما مي پرسيد به چه دردي مي خورد دانستنش... جوابي ندارم جوابها را قبلا گفته اند خيلي هاي ديگر. بگذريم. فيلم Amazing Grace را مي ديدم داشتم مدام به اين فكر مي كردم كه همه ي نظريات جامعه شناختي و اقتصادي و سياسي كه ما در كتابها مي خوانيم، حفظ مي كنيم و بر اساسشان كلي آسمان ريسمان به هم مي بافيم را آنها 1800 زندگي زندگي كرده اند. فيلم را ببينيد اگر علاقه به جامعه شناسي و علوم اجتماعي از هر نوعش داريد. راستي اگر ديده ايد يا رفتيد ديديد بياييد و بگوييد چه فهميديد و چه ديديد!!

۱۳۸۹ بهمن ۲, شنبه

تو(3)

خب در مورد تو نوشتن چندان ساده نيست... چون خودت اصلا، اصلا تكرار مي كنم اصلا آدم ساده اي نيستي! پيچيده اي براي مني كه حدود 5 سال است مي شناسمت هنوز غريبي و ناشناس.اما دوستت دارم و از اين بابت مطمئنم. چون از تو مطمئنم. وقتي در پارك با هم قرار مي گذاريم وقتي مي رويم پاتوق در گرما در سرما همه جورت را دوست دارم. بد اخلاقي هايت، افسردگي حادت، حال خوشت همه را دوست دارم. اين پنج شنبه هم كه يك لذت خيلي خيلي بزرگ به من هديه دادي كه قرار است هر پنج شنبه تكرارش كنيم. چقدرخوشحالم كه هستي.چقدر خدا را شكر مي كنم كه دوستي چون تو دارم. اميدوارم ابدي باشد رفاقتمان. حرف هم را مي فهميم و از تفاوتهايمان بسيار لذت مي بريم. نه؟ اصلا به خاطر همين تفاوتهاست كه همديگر را دوست داريم و هر هفته بايد بايد همديگر را ببينيم. تو خاصي براي من و به چشم تحسين مي نگرمت. درود بر تو

نمايش شهري

نمایش «رهگذر کوچه‌های تنگ» به نویسندگی سیدعلی موسویان و کارگردانی علی‌اصغر راسخ ‌راد از دوشنبه 20 دی‌ماه در تماشاخانه سنگلج روی صحنه می‌رود.
به گزارش خبرآنلاین، این نمایش به تهیه‌کنندگی سازمان نوسازی شهر تهران، داستان شادی‌ها و غم‌های خانواده‌ای در یکی از محله‌های تهران است.
علی‌اصغر راسخ راد که پس از دو سال دوری از تئاتر به صحنه بازگشته، در این دو سال مشغول ساخت مستند‌های اجتماعی بوده و سوژه این نمایش از لابه‌لای مستندهای او شکل گرفته است. این کارگردان با نگاهی اجتماعی به زندگی ساکنان بافت فرسوده تهران سعی کرده یک مستند را در صحنه تئاتر اجرا کند. «رهگذر کوچه‌های تنگ»هر روز بجز شنبه‌ها ساعت 17:45 در سالن قدیمی شهر تهران به صحنه می‌رود. 

پیوند دین و روان آدمی


دوره‌ی آموزشی روان‌شناسی ادیان (گفتارهایی در پیوند دین و روان آدمی) به آموزگاری دکتر حسین محمودی برگزار می‌شود.
به گزارش ایرانشهر، گام نخست این دوره که «خاستگاه و استوره‌ها» نام دارد، دربردارنده‌ی چهار نشست با عنوان‌های «جریان‌های اصلی در روانشناسی دین»، «ماهیت امر قدسی: دیدگاهی میان رشته‌ای»، «زیگموند فروید و سه نظریه درباب دین» و « کارل گوستاو یونگ و سنت تحلیلی» است.
افزون بر دکتر محمودی، دکتر شروین وکیلی، عادله مخبری و پروانه حبیبی نیز در این نشست‌ها درس‌گفتارهایی ارائه خواهند کرد.
آغاز این دوره که پنج‌شنبه‌ها از ساعت ۲ تا ۴ پسین برگزار خواهد شد، پنج‌شنبه، هفتم بهمن‌ماه ۱۳۸۹ در خیابان شهید مطهری، نرسیده به خیابان سهروردی، خیابان اورامان، شماره ۵۵، موسسه ی باور، طبقه‌ی دوم خواهد بود.
علاقه‌مندان برای هماهنگی و نام‌نویسی می‌توانند با فرشید ابراهیمی، مدیر دوره، تماس (۱۱۴۶۹۳۶ – ۰۹۱۹) بگیرند.

۱۳۸۹ بهمن ۱, جمعه

وقت ندارند

يك پيرزن، يك مادر بزرگ چقدر بايد به انتظار تماس تلفني يك فرزند يا يك نوه باشد؟ چقدر بايد بپرسد از من كه از فلاني و فلاني خبر داري و بعد دعايشان كند كه هر جا هستند سلامت و خوشبخت باشند و خودش را دلداري بدهد كه سرشان شلوغ است و گرفتارند و من مي دانم كه آنها وقت براي خوش گذراني هايشان و فيس بوك بازيهايشان و مهماني رفتن و آمدنهايشان و كلاس زبان و همه چيز دارند غير از اينكه آن كليدهاي لعنتي موبايلشان را فشار دهند و چند دقيقه با مادر بزرگ صحبت كنند و دلش را خوش كنند. و من با كمال ميل و با عشق جور همه شان را مي كشم و هر روز زنگ مي زنم اما هر گلي بوي خودش را دارد و من اين را خوب مي دانم.

عادت(2)

من عادت دارم دست و صورتم و ظرفها و هر چيز ديگري را با آب سرد بشويم حتي در زمستان. اما اين روزها آب سرد ديگر سرد نيست يخ شده است و گزنده اما من با لجبازي همچنان به عادتم ادامه مي دهم. اما مجبورم هر جند دقيقه دستم را از زير آب بيرون بكشم تا سوزشش كم شود... امروز صبح با خودم فكر كردم چه مي شد اين آب به اين يخي تابستانها از شير آب سرد بيرون مي آمد؟ من عاشق نوشيدن آب خنك هستم چه در تابستان چه در زمستان. اين عادتهاي يخي من ناشي از طبع شديدا گرم من است و چه خوب كه آب سرد هست براي خواباندن اين گرماي جان فرساي درون!

۱۳۸۹ دی ۳۰, پنجشنبه

تو(2)

آنقدر آرامي و سنگين كه مي ترسم به خلوتت پا بگذارم. درب آن اتاق برايم شده درب باغ مخفي. گاهي از لاي در نور مي پاشد بيرون. تو حرف نمي زني حتي جواب سوالات را آنقدر آهسته مي دهي كه فقط مني كه به تو غبطه مي خورم، مي شنوم چون منتظرم بگويي چگونه تبديل شده اي به اين معجزه؟ پاكي، ساكتي....سفيد نيستي مثل فرشته هاي توي كتاب ها بر عكس سبزه ي تندي و تيره مي پوشي اما فرشته بودن به رنگ ظاهر نيست. من مي دانم كه درونت چقدر فرشته گونه است. به همه ي كارهايت به موقع مي رسي آرام آرام و من هرگز تو را مضطرب نديده ام. منظمي و آن اتاق و آن لباس پوشيدنت و كار كردنت گوياي همه  چيزيست كه اينجا گفتم. صداي تكاندن چادرت، وضو گرفتنت و آرام قدم برداشتنت، لحن هميشگي صحبت كردنت با تلفن و تلاش مداوم و هميشگيت براي گشودن گره از كار جهان برايم آرامش بخش بوده است در اين سالها. به بودنت مي بالم! به اينكه انساني چون تو را ديده ام و با او نشسته ام خرسندم. درود بر تو

۱۳۸۹ دی ۲۹, چهارشنبه

تو(1)

در اين پست هايي كه اسمشان را گذاشته ام "تو" در مورد آدمهايي مي نويسم كه در زندگي روزمره، كاري، تحصيلي و ... با آنها هم صحبت و هم نشين شده ام و حك شده اند در ذهنم به خاطر چيز خاصي كه گاهي خودم هم نمي دانم چيست. مي نويسم تا يادم بماند كه آدمهاي زيادي در زندگيم آمده اند و رفته اند و من هنوز به ياد خيلي از آنها هستم، برايشان دعا مي كنم و خوشحال مي شوم هر زماني و هر جايي بتوانم كاري برايشان بكنم و براي لحظه اي به آنها احساس خوشحالي بدهم. اين نوشته ها تنها يك عرض ادب است به دوستان و انسانهايي كه دوستان بالقوه ي من هستند. اميدوارم بيايند و بخوانند روزي و يك جوري بفهمند كه مخاطب آنها بوده اند.
------------------------------
هر روز همانجا نشسته اي كه من مي رسم! هر روز كمي از عمرت گذشته است. هر روز به همان فرم درست همانجا نشسته اي. حتي رنگت هم تغيير نمي كند. من سلام مي كنم و تو نيز. از كنارتان عبور مي كنم، آن دور و برمي پلكم شايد شادتان كنم و تو انگار نه انگار، در دنياي خودت غرق شده اي و گاهي فكر مي كنم  نكند از دست بروي. هر روز غمناك تر مي شوي انگار. هر روز درگيرتر. و هر روز منتظر تر. من هم مثل توام.من هم هر روز پيرتر و رنجيده تر مي شوم. هر ثانيه شكسته تر و كهنه تر. 20 سال ديگر جايت خاليست آن گوشه و جاي من هم. 20 سال ديگر كجا هستيم؟ 20 سال ديگر هنوز درگيريم؟ منتظريم؟ غمناكيم؟ تو آن موقع چه رنگي هستي؟ چه شكلي شده اي؟ كجا نشسته اي؟ به دنبال خوبي هستي و خوشبختي از تلاشهايت اين را مي فهمم و از غرق شدن هايت در فكر. آرزو مي كنم تو نيز مانند من و بسياري ديگر به پشت پرچين زندگي سري بزني! تو خوشبختي و خودت هم خوب مي داني! فقط كافيست كمي رنگي بشوي و از آينده بيايي به حال. نگران پيشرفت و آينده و فرصت هاي آمده و نيامده نباش. نگذار سرعت جهان امروز تو را هم با خود به ناكجا آباد اظطراب و آرزوهاي دور و دراز ببرد. تو هميشه من را ياد اين رباعي خيام مي اندازي:

چون نیست ز هر چه هست جز باد بدست              چون هست بهرچه هست نقصان و شکست


انگار که هرچه هست در عالم نیست                       پندار که هرچه نیست در عالم هست

عادت (1)

عادت دارم روزي يك يا دو ليوان نسكافه بخورم سر كار! به خاطراينكه طعم نسكافه كسلي سفر بين شهري را از من مي گيرد خوشحالم. البته گاهي وقتها كسلي كار شركت را هم با يك ليوان نسكافه ي تلخ عصرها كم مي كنم...اما اين كافئين است يا طعم نسكافه يا گرما يا سرماي نوشيدنش يا ماگ خال خالي رنگيم كه همه به اسم تپل مي شناسندش؟! يا دوست داشتن بعضي آدمهاي شركت كه فضا را برايم قابل تحمل مي كند. تا نسكافه هست و آب خنك و نواختن موسيقي كلاسيك در گوش و عشق شايد دوام بياورم. 

۱۳۸۹ دی ۲۸, سه‌شنبه

برای طفلان دیروز می گرییم؛ آیا برای طفلان مسلم امروز می کوشیم؟



همیاری در آزادسازی و حمایت های پس از آزادی نوجوانان کانون اصلاح و تربیت
  • اربعین حسینی- 5 بهمن 1389
  • ساعت 15 الی 18
  • مکان: شهر زیبا- بالاتر از میدان الغدیر- خ مخابرات- جنب مجتمع قضایی- تالار دانیال
همایش طرح طفلان مسلم در پنجمین سال برگزاری، با تمرکز بر حمایت های پس از آزادی مددجویان کانون اصلاح و تربیت برگزار می شود. همایش طفلان مسلم توسط جمعیت امداد دانشجویی مردمی امام علی (ع) همزمان اربعین با حضور چند تن از مددجویان برگزار خواهد شد.

جامعه هدف این طرح، گروهی از کودکان و نوجوانان کانون اصلاح و تربیت است. کودکان و نوجوانان مظلومی که عمدتا از شهر یا روستایشان برای کار مهاجرت کردند و در غربت و بی کسی، به دلیل لحظه ای اشتباه به زندان افتاده اند. بعد از مطالعه پرونده ها و بررسی وضعیت عده ای از مددجویان و آشنایی با خانواده های آنان، چند تن از مددجویان انتخاب شده و تصمیم بر آن می شود که در فاصله تاسوعا تا اربعین حسینی برای آزاد سازی این کودکان تلاش شود. از اهداف مهم جمعیت امام علی (ع) در این طرح این است که خیرینی که بانی آزادی هر یک از مددجویان کانون اصلاح و تربیت می شوند، مسئولیت پس از آزادی آنان را نیز تا زمانی که مددجو نیازمند کمکهای مادی و معنوی است، بر عهده گیرند تا از بازگشت دوباره ی این نوجوانان به چنین مکان هایی جلوگیری شود.
به امید روزی که بسترهای ایجاد چنین فضاهایی که منجر به قربانی شدن کودکان جامعه می شود نیز برچیده شود.

طرح طفلان مسلم با شعار "برای طفلان دیروز می گرییم؛ آیا برای طفلان مسلم امروز می کوشیم؟" فعالیت خود را از 5 سال پیش آغاز کرده است. جمعیت امداد دانشجویی مردمی امام علی (ع) با مدنظر قرار دادن اهمیت آئین های مذهبی و کارکرد اجتماعی آنها، فلسفه ی قیام آشورا و امام حسین (ع)، با برگزاری همایش های "طفلان مسلم" در تاسوعا و اربعین و پیگیری وضعیت مددجویان در طول سال، به یاری گروهی از کودکان قربانی جامعه می رود و با آگاهی رسانی به عموم مردم در مورد معضلات این کودکان در جهت رفع مشکلات آنان و بازگرداندن آنها به زندگی عادی تلاش می کند.

جمعیت امداد دانشجویی_مردمی امام علی (ع) یک سازمان غیردولتی مردم نهاد است که دارای مقام مشورتی در شورای امور اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل متحد و مجوز رسمی وزارت کشور و نیروی انتظامی است.

استارپارتي همان جشنواره نجوم خودمان است كه...


۱۳۸۹ دی ۲۶, یکشنبه

۱۳۸۹ دی ۲۴, جمعه

خودم را كه نبينم مي پرم!

اين داستان را برايم ايميل كرده بودند، دوستش داشتم. نمي دانم نويسنده اش كيست متاسفانه!


چوپان بيچاره خودش را كشت كه آن بز چالاك از آن جوي آب بپرد نشد كه نشد.
او مي‌دانست پريدن اين بز از جوي آب همان و پريدن يك گله گوسفند و بز به
دنبال آن همان.
عرض جوي آب قدري نبود كه حيواني چون نتواند از آن بگذرد... نه چوبي كه بر
تن و بدنش مي‌زد سودي بخشيد و نه فريادهاي چوپان بخت برگشته.

پيرمرد دنيا ديده‌اي از آن جا مي‌گذشت وقتي ماجرا را ديد پيش آمد و گفت
من چاره كار را مي‌دانم. آنگاه چوب دستي خود را در جوي آب فرو برد و آب
زلال جوي را گل آلود كرد.
بز به محض آنكه آب جوي را ديد از سر آن پريد و در پي او تمام گله پريد.
چوپان مات و مبهوت ماند. اين چه كاري بود و چه تأثيري داشت؟
پيرمرد كه آثار بهت و حيرت را در چهره چوپان جوان مي‌ديد گفت:
تعجبي ندارد تا خودش را در جوي آب مي‌ديد حاضر نبود پا روي خويش بگذارد
آب را كه گل كردم ديگر خودش را نديد و از جوي پريد.

... و من فهميدم اين كه حيواني بيش نيست پا بر سر خويش نمي‌گذارد و خود
را نمي‌شكند چه رسد به انسان كه بتي ساخته است از خويش و گاهي آن را
مي‌پرستد

۱۳۸۹ دی ۲۳, پنجشنبه

پانزدهمین دوره آموزشی تاریخ و پیدایش منِ پارسی برگزار می‌شود


دوره آموزشی تاریخ پیدایش و تکاملِ منِ پارسی (رویکردی میان‌رشته‌ای به روند شکل‌گیری هویت ایرانی) توسط مؤسسه خورشید راگا و به آموزگاری دکتر شروین وکیلی برگزار می‌شود.
به گزارش ایرانشهر، گامِ پانزدهم این دوره که «رستاخیز فرهنگی در قرن چهارم هجری: زمینه‌ها و جریان‌ها» نام دارد، شامل چهار نشست به نام‌های «دولت طاهری و آموزش عمومی دهقانان»، «دولت سامانیان و ترویج زبان فارسی: عصر رودکی»، «ناصرخسرو و خردگرایی اسماعیلی» و «زکریای رازی، بازسازی فلسفه و دانش تجربی» خواهد بود.
نخستین نشستِ این دوره در تاریخ یکشنبه ۲۶ دی‌ماه ۱۳۸۹، ساعت ۵:۳۰ تا۷:۳۰ پسین در بالاتر از میدان ولی‌عصر، نرسیده به سینما آفریقا، کوچه‌ی روشن، شماره‌ی ۳۰ (مؤسسه‌ی ماهان)، طبقه هم‌کف، کلاس داخل حیاط (سالن سمینار) برگزار خواهد شد.
گفتنی‌ است، علاقه‌مندان برای هماهنگی و نام‌نویسی می‌توانند با مدیر دوره، آقای فرشید ابراهیمی (۱۱۴۶۹۳۶ – ۰۹۱۹) تماس بگیرند.

مكتب خانه

خواندن يا نوشتن؟ چقدر خواندن؟ چقدر نوشتن؟ كجا نوشتن؟ چقدر نوشتن؟ براي چه نوشتن؟ و اينها ايضا براي خواندن؟

۱۳۸۹ دی ۲۲, چهارشنبه

در دست هركه هست ز خوبي قراضه هاست

بنماى رخ که باغ و گلستانم آرزوست                     بگشاى لب که قند فراوانم آرزوست

اى آفتاب حسن برون آدمى ز ابر                         کان چهره مشعشع تابانم آرزوست
بشنیدم از هواى تو آواز طبل باز                           باز آمدم که ساعد سلطانم آرزوست
گفتى ز ناز بیش مرنجان مرا، برو                         آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست
وان دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست                 وان ناز و باز تندى دربانم آرزوست
در دست هر که هست ز خوبى قراضه‏هاست            آن معدن ملاحت و آن کانم آرزوست
این نان و آب چرخ چو سیل است بى‏وفا                  من ماهیم، نهنگم، عمانم آرزوست
یعقوب‏وار وا اسفاها همى زنم                                دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست
واللّه‏ که شهر بى‏تو مرا حبس مى‏شود                       آوارگى و کوه و بیابانم آرزوست
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت                     شیرخدا و رستم دستانم آرزوست
جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او                        آن نور روى موسى عمرانم آرزوست
زین خلق پر شکایت گریان، شدم ملول                     آن هاى و هوى و نعره مستانم آرزوست
گویاترم ز بلبل اما ز رشک عام                              مهرست بر دهانم و افغانم آرزوست
دى شیخ با چراغ همى گشت گرد شهر                      کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت مى‏نشود جسته‏ایم ما                               گفت آنکه یافت مى نشود، آنم آرزوست
پنهان ز دیده‏ها و همه دیده‏ها از اوست                      آن آشکار صنعت پنهانم آرزوست
خود، کار من گذشت ز هر آرزو و آز                      از کان و از مکان، پى ارکانم آرزوست
گوشم شنید قصه ایمان و مست شد                           کو قسم چشم، صورت ایمانم آرزوست
یک دست جام باد، و یک دست جعد یار                   رقصى چنین میانه میدانم آرزوست
من هم رباب عشقم و عشقم ربابى است                    وان لطف‏هاى زخمه رحمانم آرزوست
باقى این غزل را اى مطرب ظریف                        زین سان همى شمار که زین سانم آرزوست
بنماى شمس مفخر تبریز رو ز شرق                       من هدهدم حضور سلیمانم آرزوست

مولانا جلال الدين بلخي

به تناسب سوگند

به نظر من پوشش و لباس، سبك زندگي، تفريحات و همه چيز بايد متناسب با وضع جامعه اي باشد كه در آن زندگي مي كنيم. خارج از نرم بودن تنها وقتي خوب است كه قرار است نتيجه ي مثبتي را رقم بزنيم وگرنه موجب به هم خوردن نظم اجتماعي، تعادل جمعي و مزاحمت براي ساير افراد جامعه مي شود. هرقدر هم كه اين ها را شخصي بدانيم با يك تحليل ساده مي توانيم بفهميم كه اينطور نيستند و كوچكنرين رفتار ما و حتي كلام ما آثار بسيار عميقي در جامعه بشري برجاي خواهد گذاشت. اهلش مي دانند كه ساختار و كنشگر كم يا زياد از هم تاثير مي گيرند.وقتي ما نمي توانيم ساختاري را تغيير دهيم خودمان به عنوان يك كنشگر مي توانيم اثر گذار باشيم. تناسب داشتن با وضعيت اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي جامعه آثار مثبت بسياري دارد و بايد مراقب باشيم كه زندگيمان اين تناسبات را داشته باشد وگرنه ضربه مي زنيم و ناخودآگاه و آگاه ضربه مي خوريم.

۱۳۸۹ دی ۱۸, شنبه

داوينچي اين يكي را حتي حدس هم نمي زد!

بر اساس فهرستی که توسط گاردین اعلام شده است تاکنون 4 میلیون و 522 هزار و 25 نسخه از کتاب "کد داوینچی" نوشته "دن براون" نویسنده آمریکایی فروش رفته و به این ترتیب اثر مذکور با کسب رقم 22 میلیون و 857 هزار و 837 پوندی فروش عنوان پروفروشترین کتاب تاریخ را کسب کرد.

به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از روزنامه گاردین، این روزنامه انگلیسی با ارائه مطلبی حاوی آمار و اطلاعات مبسوط، عناوین 100 کتاب پرفروش تاریخ را اعلام کرد که کتاب "کد داوینچی" نوشته دن براون در صدر این فهرست قرار گرفته و نکته جالب توجه‌تر اینکه نامی از برندگان جایزه نوبل در فهرست مذکور به چشم نمی‌خورد.

بر اساس فهرست اعلام شده کتاب "کد داوینچی" با 4 میلیون و 522 هزار و 25 نسخه فروش رقم 22 میلیون و 857 هزار و 837 پوندی را کسب و به عنوان پروفروشترین کتاب تاریخ انتخاب شد.
قیمت پشت جلد این کتاب حدود 8 و میانگین قیمت هر جلد فروخته شده آن کمی بیش از 5 پوند بوده است.

گاردین در حالی عناوین این کتاب‌ها را اعلام کرده است که در این فهرست تنها اشاره به 100 کتاب پرفروش مابین سال‌های 1377 تا 1388 شده و به نظر می‌رسد اگرچه رقم فروش کتاب‌های که در فهرست مذکور قرار دارند، نسبت به سال‌ها و دهه‌های قبل بسیار بالاست، در هر حال این فهرست تنها عناوین 100 کتاب پرفروش دهه گذشته است.

کتاب‌های "هری پاتر و سنگ جادو" و "هری پاتر و تالار اسرار" نوشته جی کی رولینگ در رتبه دوم و سوم این فهرست جای گرفته‌اند.

"فرشته‌ها و شیاطین" نوشته دن براون عنوان چهارم، "هری پاتر و محفل ققنوس" عنوان پنجم، "هری پاتر و شاهزاده دورگه" عنوان ششم، "هری پاتر و یادگاران مرگ" عنوان هفتم و "هری پاتر و زندانی آزکابان" عنوان هشتم این فهرست را به خود اختصاص داده‌اند؛ چهار کتاب اخیر همگی از رولینگ هستند.

از دیگر کتاب‌های پرفروش فهرست مذکور می‌توان به "شفق" نوشته استفنی می‌یر، "نقطه فریب" نوشته دن براون، "ماه نو" نوشته استفنی مه‌یر، "استخوان‌های دوست‌داشتنی" نوشته آلیس زیبالد، "مرکز دیجیتالی" نوشته دن براون، حادثه‌ای عجیب برای سگ در نیمه شب" نوشته مارک هیدن، "کسوف" نوشته استفنی مه‌یر، "دختری با خالکوبی اژدها؛ سه‌گانه هزاره" نوشته استیگ لارسن و "بادبادک باز" نوشته خالد حسینی اشاره کرد.
 

اگر پر فروش ترين كتاب تاريخ باشه كه نمي شه فقط كتابهاي يك دهه رو دررقابت با هم قرار داد و گفت اين پرفروش تاريخه پس پرفروش يك دهه است؟! يا مهر اشتباه خبررساني كرده يا يك چيزي از خبر جا افتاده...به هر حال كتاب خوبيه، جذابه و آدم رو مي كشونه امامن فيلمش رو و به خصوص بازي هنكس رو خيلي خيلي بيشتر دوست دارم.

نفوذي كيست؟

فيلم نفوذي داستان نسبتا خوبي دارد. اما بازي ها و به خصوص ديالوگها خيلي خوب نبودند و من را راضي نكردند. چيزي كه باعث شد راضي و خوشحال سالن سينما آزادي را ترك كنم او يوچيپس بود بعد معمايي كه در فيلم بود و يك جور حرفهاي مگو داشت انگار. معمايي كه مي تونست خيلي قوي تر پرداخت بشه و يه فيلم تمام عيار بسازه. مي تونم بگم داستان فيلم نجاتش داد و شايد دو كارگردانه بودن فيلم هم در ضعفش بي تاثير نباشه.حكايت آشپز و آشه ديگه. اما توصيه مي كنم ببينيد در كل راضي كننده بود توي اين ركود زمستاني سينما! حالا وقتي رفتيد و ديديد بياييد و بگوييد نفوذي چه كسي بود؟

حالا حكايت ماست



همگي ما حكايت آن پيرمردي را شنيده ايم كه 3 پسر داشت و موقع مرگ به آنها گفت كه گنجي را در مزرعه پنهان كرده ام و بعد از مرگ سه پسر به سمت زمين يورش بردند و همه جاي آن را كاملا شخم زدند اما گنجي پيدا نكردند. وقتي محصول مزرعه به بار نشست گنج نمايان شد.
همگي ما شنيده ايم كه خداوند براي هر انساني هدفي برگزيده و او مامور است كه آن هدف را بشناسد و به آن برسد تا زندگيش كامل شود. براي پيدا كردن اين هدف بعضي ها سالها مي گردند، همه جا را جستجو مي كنند، به مكاتب و اديان و فلسفه هاي گوناگون چنگ مي زنند... اما كسي را نمي شناسم كه آن هدف نوشته شده بر لوح ازلي و ابدي خداوند را پيدا كرده باشد.
رابطه ي اين دو داستان مشخص است.نه؟ ما خودمان را شخم مي زنيم و در آخر شايد همينجا روزي يا بعد از رفتن از اين دنيا به دنيايي ديگر ببينيم كه هدف همان شخم زدن و گنج، همه ي آن چيزهاي ريز و درشتي كه در اين مسير بدست آورده ايم، بوده است.

۱۳۸۹ دی ۱۶, پنجشنبه

نوستالژيسم حافظه مي خواهد مگر ما داريم؟


گفتگويي كه فكر كنم مجله 24 از گروه مجلات همشهري با علي معلم انجام داده، كلا جالب بود اما اين قسمتش را خيلي دوست داشتم.

مصاحبه كننده: این‌که می‌خواهم بگویم می‌دانم کلیشه‌ای است ولی فکر می‌کنم بخشی از واقعیت هم در آن باشد: این‌که مجله‌ی دنیای تصویر آن مجله‌ی سابق نیست. بعضی از مطالب آن دنیای تصویر قدیمی توی ذهن ماها حک شده. مجموعه‌ی مقالاتی که آقای پوریا می‌نوشت درباره‌ی اهمیت و ارزش نگاه در بازیگری، میزگردهایی که آقای روحانی گرداننده‌اش بود، مطالب آقای کاهه. از هیچ‌کدام اینها دیگر خبری نیست. می‌دانم که همین حس را خواننده‌های قدیمی مجله‌ی فیلم هم دارند.

معلم: من فکر می‌کنم ما ایرانی‌ها یک مشکلی داریم، آن هم گذشته‌پرستی و مرده‌پرستی است. علی حاتمی وقتی بود سینمایش کاسه‌بشقابی بود؛ بعد که مرد، سینمایش شد اصل سینمای ملی ایران. چرا همان وقتی که این آدم بود به این فکرها نیفتادیم؟ همین آدم‌هایی که الان می‌گویند یادش به خیر، آن موقعی که کامبیز کاهه در مجله‌ی ما می‌نوشت به‌اش می‌گفتند: «این پسرک بازیگوشی که به اسپیلبرگ می‌گوید فیلمساز به نظرم این کمی از بیماری جامعه‌ی ما هم می‌آید. حالا منظورم این نیست که شما هم گرفتارش هستید ولی ما اصولا عشق نوستالژی هستیم در‌حالی‌که همه‌چیز دستخوش تغییر است. آدم‌ها عوض می‌شوند. طبیعی است که یک وقتی نویسندگانی بوده‌اند که کارهای خوبی کرده‌اند این اما به معنی این نیست که الان دارند جاهای دیگر آن کارها را می‌کنند. امید روحانی که دوست من است اگر از دنیای تصویر رفته، در هیچ‌جای دیگری هم کار مهمی نمی‌کند. کامبیز کاهه در مجله‌ی ما می‌نوشت و نویسنده‌ی خوبی بود اما الان اصولا نوشتن را کنار گذاشته. بعضی‌هایشان الان اصلا دارند کارهای دیگری می‌کنند. امیر پوریا اگر دیگر سلسله مقالات آن‌طوری نمی‌نویسد دلیلش این است که خیلی تنبل است و دنبال کارهای دیگر است؛ درس می‌دهد، سخنرانی می‌کند، توی رادیو حرف می‌زند. اگر نوشته‌ی بنیان‌برافکنِ تحقیقاتیِ خوبی از آقای مجید بسطامی نمی‌بینیم چون آقای بسطامی از ایران رفته و دیگر مسائلش، مسائل اینجا نیست. اینها دیگر تقصیر ما نیست ولی این معنی‌اش این نیست که کیفیت مجله از دست رفته. به عنوان کسی که خواننده‌ی دنیای تصویرم هیچ‌وقت فکر نکردم مجله دچار افت شده. تغییراتی که در طول زمان کرده متناسب با فضا و جامعه‌ی ما بوده و مجله همیشه سعی کرده با آن نسل گذشته و نسلی که آمده با هم حرکت کند و مسیری که طی شده درمجموع مسیر روبه‌رشدی بوده. من همچنان معتقد نیستم که ما در گذشته لزوما دوره‌ی طلایی داشتیم که الان نداریم و چقدر حیف! من اصلا اهل برگشتن این‌طوری و اهل این‌که بنشینم درباره‌ی کوچه‌باغ‌های خانه پدری‌ام حرف بزنم نیستم. اگر ما یک پدیده را دوست داریم، دوست داریم؛ اگر هم نداریم و داریم دنبال دلایلی برای تنفرمان می‌گردیم، خب آن بحث دیگری است.


مصاحبه كننده: ولي همه اش اين نيست 

معلممثلا این میزگرد را خیلی به من می‌گویند که چرا دیگر نمی‌گذارید؛ خب درباره‌ی کدام اثر می‌شود میزگرد گذاشت؟ درباره‌ی پوپک و مش ماشاالله؟ آنهایی که میزگرد می‌گذارند چی از تویش درمی‌آید؟ پرونده درباره‌ی چه فیلمی تشکیل می‌دهند؟ درباره‌ی فیلمی که یک قران تویش فکر وجود نداشته؟ فقط به دستور یک عده‌ای ساخته شده و به دستور یک عده‌ای هم اکران شده؟ نمی‌خواهم شما را تصحیح کنم، حس را که نمی‌شود تصحیح کرد، ولی می‌خواهم بگویم کمی مشکوک باشیم نسبت به عقاید نوستالژیک

۱۳۸۹ دی ۱۵, چهارشنبه

اين چند وقت

اين يك ماه و نيمي كه شركت نرفتم، خيلي خوب بود ولي بالاجبار تمام شد تا پايان سال. فرصت كردم با خودم حسابي خلوت كنم و خودم را بيشتر بشناسم. فرصت كردم چند تا از فيلم هاي مورد علاقه ام را ببينم و كتابهاي جديدي بخوانم و حرف هاي جديدي بشنوم و از همه مهمتر فرصت كردم تغيير كنم. از اين به بعد اينجا همه ي چيزهاي خوبي كه دوست دارم همه ببينند و بخوانند و بشنوند و جاهايي كه دوست دارم همه بروند و كارهايي كه دوست دارم همه در آنها مشاركت كنند و خلاصه همه ي خوبي ها و زيبايي ها و مهم هاي دنياي بيرونم را با شما به اشتراك مي گذارم. خوشحال مي شوم شما هم نظرتان را بگوييد و با هم تعامل داشته باشيم. برگشتم شركت و باز هم كار و پايان نامه هست اما من ديگر آن م.ش قبلي نيستم. هر سال به يك چنين چله هايي نياز دارم تا خودم را بازيابي كنم و آدم تر بشوم كمي بيشتر هر سال. به هرحال اين چند وقت اينگونه گذشت.

۱۳۸۹ دی ۱۴, سه‌شنبه

يك وجب از آسمان ... از علي وزيريان

يك اثر كمي فانتزي- تخيلي و كودكانه اما شيرين و پر معنا و اثرگذار! ديدنش مي ارزد اگر اهل پيچيدن حقيقت ميان لفافه و غمزه هاي روشنفكرانه و عشوه هاي فيلسوفانه نباشي. مي چسبد ديدن يك فيلم ساده در اين دنياي پر از پيچيدگي خود ساخته كه همه اش ژست است. ماجراي اين فيلم ماجراي آرزوي كودكي گل فروش است كه برآورده مي شود و چرايش را بايد ببينيد و اينكه چه مي كند و چه مي شود آرزويش.
آدمهاي اين دنيا و همين بغل گوشتان را بي پرده مي توانيد در اين فيلم ببينيد. حتي با كمي اغراق كه يادمان نرود، هستند اين آدمها و اينقدر بي تفاوت عبور نكنيم و بگوييم هر كس هر طور كه راحت تر است و فكر مي كند بهتر است، فكر كند و زندگي كند و توي دلمان هي لعن و نفرين كنيم و پشت سر آنها حرف بزنيم كه چنين اند و چنان اند اسمش را هم بگذاريم آزادي و روبرويشان جرات نكنيم كه بايستيم و قاطعانه فرياد بزنيم: نمي گذارم جهان را به گند بكشي.نمي گذرام آنچه من و امثال من با خون دل مي سازند با نادانيت نابود كني! البته اگر خوي بي خيال و راحت طلبمان بگذارد و نگويد: به تو چه بابا ولش كن زندگيت رو بكن... و تو هنوز زير لب فحش بدهي و آه و نفرين نثار جهان كني.
اين جور وقتها ياد آن يك وجب از آسمان مي افتم كه اگر دست سياهي و پليدي به آن برسد مادر نيكي و زيبايي و پاكي و سلامت را به عزايشان خواهند نشاند. بعد مي ايستم، راست و محكم، مستقيم در چشمانش نگاه مي كنم و مي گويم! نه فرياد مي زنم حتي شايد شمشير بكشم كه بدان و آگاه باش ديگر دوران سكوت سر آمده و جنگ علني شده است. مدارا با غاصبان آسمان و راه آسمان عين كفر است. من فتوا دادم. تمام

۱۳۸۹ دی ۱۲, یکشنبه

شعري اجتماعي از اكبر اكسير


 من تعجب مي كنم
چطور روز روشن
دو ئيدروژن
با يك اكسيژن؛ تركيب مي شوند
وآب ازآب تكان نمي خورد!

پزشكان اصطلاحاتي دارند
كه ما نمي فهميم
ما دردهايي داريم كه آنها نمي فهمند
نفهمي بد دردي است
خوش به حال دامپزشكان!

بهزيستي نوشته بود :
شير مادر ،مهر مادر ،جانشين ندارد
شير مادر نخورده،مهر مادر پرداخت شد
پدر يك گاو خريد
و من بزرگ شدم
اما هيچ كس حقيقت مرا نشناخت
جز معلم عزيز رياضي ام
كه هميشه ميگفت:
گوساله ، بتمرگ !

شير مادر، بوي ادكلن مي‌داد
دست پدر، بوي عرق
(گفتم بچه‌ام نمي‌فهمم )
نان، بوي نفت مي‌داد
زندگي، بوي گند
(گفتم جوانم نمي‌فهمم)
حالا كه بازنشسته‌ شده‌ام
هر چيز، بوي هر چيز مي‌دهد، بدهد
فقط پارك، بوي گورستان
و شانه تخم مرغ، بوي كتاب ندهد!

با اجازه محيط زيست
دريا، دريا دكل مي‌كاريم
ماهي‌ها به جهنم !
كندوها پر از قير شده‌اندزنبورهاي كارگر به عسلويه رفته‌اند
تا پشت بام ملكه را آسفالت كنند
جه سعادتي !
داريوش به پارس مي‌نازيد
ما به پارس جنوبي !

نيروي جاذبه
شاعران را سر به زير كرده است
بر خلاف منج‍ّمها كه هنوز سر به هوايند
تمام سيبها افتاده‌اند
و نيوتن، پشت وانت
سيب‌زميني مي‌فروشد
آهاي، آقاي تلسكوپ !
گشتم نبود، نگرد نيست!

مثل روزنامه‌ها، اول همه را سر كار مي‌گذارند
بعد آگهي استخدام مي‌زنند
بچه‌هاي وظيفه، يا شاعر شده‌اند يا خواننده !
خدا را شكر در خانه ما، كسي بيكار نيست
يكي فرم پر مي‌كند، يكي احكام مي‌خواند
يكي به سرعت پير مي‌شود
و آن يكي مدام نق مي‌زند :
مرده‌شور ريختت را ببرد
چرا از خرمشهر، سالم برگشتي؟

تعطيلات نوروز به كجا برويم
پدر از بي‌پولي گفت و قسط‌هاي عقب‌مانده
مادر از سختي راه و بي‌خوابي و ملافه و حمام
ساعت شد 12 نصف شب
گفتيم برويم سر اصل مطلب
يكي گفت برويم شيراز
ديگري گفت نه‌خير مشهد
ساعت شد 5 صبح
مادر گفت بالاخره كجا برويم
پدر گفت برويم بخوابيم !

جهان در اول دايره بود
بعد از تصادف با يك كفشدوزك
ذوزنقه شد
تا در چهار گوشه ناهمگون آن بنشينيم
و براي هم پاپوش بدوزيم !
و شانه تخم مرغ، بوي كتاب ندهد!

من تعجب مي كنم
به گزارش خبرگزاري پارس
ميراث فرهنگي به وزارت نيرو پيوست
بانك پاسارگاد- شعبه تخت جمشيد
وام ازدواج مي دهد
استخر,نام سابق دشت مرغان است
به همت كارشناسان داخلي
مقبره كوروش به جكوزي مجهز مي شود
شعار هفته: آب آباداني ست – نيست !

رخش،گاري كشي مي كند
رستم ،كنار پياده رو سيگار مي فروشد
سهراب ،ته جوب به خود پيچيد
گردآفريد،از خانه زده بيرون
مردان خياباني براي تهمينه بوق مي زنند
ابوالقاسم براي شبكه سه ،سريال جنگي مي سازد
واي ...
موريانه ها به آخر شاهنامه رسيده اند!!

اين پارك پاركينگ مي شود
اين درخت ،تير برق
اين زمين چمن ، آسفالت
و من كه امروز به اصطلاح شاعرم
روزي يك تكه سنگ مي شوم
با لوح يادبودي بر سينه
درست،وسط همين ميدان

مواظب وسايلتون باشين!
من بودم و جمشيد و يك پادگان چشم قربان!
از سلماني كه برگشتيم سرباز شديم
در تخت هاي دوطبقه،
خوابهاي مشترك ديديم
يك روز كه من نبودم
تخت جمشيد را غارت كرده بودند!

شب خيرات
مادر ،يك ريز
دعاي باران خواند
نزديك هاي صبح
رود كنار خانه پر شد
از روي پل گذشت
يواشكي به اتاق رفت
و ما به خير و خوشي يتيم شديم!

در راه كشف حقيقت
سقراط به شوكران رسيد
مسيح به ميخ و صليب
ما نه اشتهاي شوكران داريم
نه طاقت ميخ و صليب
پس بهتر است بجاي كشف حقيقت
برگرديم و كشكمان را بسابيم!

صفر را بستند
تا ما به بيرون زنگ نزنيم
از شما چه پنهان
ما از درون زنگ زديم!

عيد مي آيد و همه با هم شاديم



۱۳۸۹ دی ۱۱, شنبه

فلسفه هيجان


دوره آموزشی چیستا (سلسله گفتارهایی در اندیشه و فرهنگ)، از سوی مؤسسه خورشید راگا و به استادی دکتر شروین وکیلی برگزار می‌شود.
به گزارش ایرانشهر، گامِ هشتمِ این دوره با عنوان «فلسفه‌ی هیجان» از تاریخ چهارشنبه ۱۵ ‌دی‌ماه ۱۳۸۹، ساعت ۵:۴۵ تا ۷:۴۵ پسین در بالاتر از میدان ولی‌عصر، نرسیده به سینما آفریقا، کوچه‌ روشن، شماره‌ی ۳۰ (مؤسسه‌ی ماهان)، طبقه‌ی همکف، کلاس داخل حیاط (سالن سمینار) برگزار خواهد شد.
این گام مشتمل بر چهار نشست به نام‌های «مغز عقلانی و مغز عاطفی؛ تکامل دو راهبرد تصمیم‌گیری»، «اوتیسم و اختلال در فهم دیگری»، «اسطوره‌ی مهر و سازماندهی معنای هیجان در ایران باستان» و «بازخوانی تطبیقی مهریشت و سنایی» خواهد بود.
علاقه‌مندان می‌توانند برای هماهنگی و نام‌نویسی با مدیر دوره، آقای فرشید ابراهیمی (۱۱۴۶۹۳۶ – ۰۹۱۹) تماس بگیرند.