۱۳۹۴ مهر ۱۹, یکشنبه

اروپا

اروپا در حال ساختن تاریخ است.

اگر قبل از آمدنم به اینجا و برخوردم با اروپا این مطلب را می خواندم قطعا چیز زیادی دستگیرم نمی شد. اما حالا بعد از دو سال می دانم معنی این حرف چیست. این را از موزه هایشان و کتابخانه هایشان و سالن های تئاتر و سینمایشان و از مناطق قدیمی شهرهایشان و از پویایی فرهنگی شان فهمیدم. این را از Local Community هایشان که یک زمانی ما هم در ایران داشتیم فهمیدم و از رفتار مردم با هم. نه اینکه این ماجرای غرب و شمال غرب اروپا باشد. نه! این روندی است که کشورهای شرق اروپا - و حتی روسیه همین کشور دوست و برادر- هم در پیش گرفته اند. نمی دانم کی و کجا وقت و حوصله نوشتن از دیده ها و شنیده ها و تفسیرهایم را پیدا کنم. 

دو اثر جدید ایرانی در فهرست جهانی میراث مستند ثبت شدند

دو اثر جدید ایرانی در فهرست جهانی میراث مستند ثبت شدند

کلیات سعدی و مسالک الممالک اصطخری در دوازدهمین اجلاس شورای مشورتی بین المللی برنامه حافظه جهانی سازمان یونسکو به عنوان دو اثر جدید ایرانی در فهرست جهانی میراث مستند ثبت شدند . به گزارش خبرگزاری مهر، در دوازدهمین اجلاس شورای مشورتی برنامه حافظه جهانی سازمان یونسکو که ۱۲ الی ۱۴ مهرماه در شهر ابوظبی امارات متحده عربي برگزار شد،۸۷  اثر از ۶۱ کشور دنیا مورد بررسی قرار گرفت که پیشنهاد ثبت کلیات سعدی و مسالک الممالک اصطخری از سوی ایران تصویب شد که با ثبت این دو اثر، آثار ثبت شده ایرانی در فهرست جهانی  میراث مستند به ۹ اثر افزایش یافت.
کتاب مسالک الممالک از مهمترین کتابهای جغرافیای سده ۴ هجری قمری  و ۱۰ میلادی است که توسط ابوسحاق ابراهیم بن محمد فارسی اصطخری از بنیانگذاران دانش جغرافیا در جهان اسلام نگاشته شده است و  سرزمین جهان اسلام را به ۲۰منطقه و اقلیم تقسیم و در خصوص اوضاع طبیعی، سیاسی و اقتصادی آنها اطلاعات جامعی را بیان کرده است.

آچمز

1. شروع بعضی کارها برای من خیلی سخت است. مثل حرف زدن با دوستان در اسکایپ یا نوشتن مشق هایم یا... اما بعضی دیگر از کارها به پایان بردنشان برایم سخت و طاقت فرساست و انرژی ذهنی زیادی می طلبد. مثل بستن پایان نامه یا تمام کردن یک بخش از یک گزارش یا تمام کردن یک کتاب بعد از گرفتن ایده اصلی آن یا.... از همه بدتر آنهایی هستند که شروعشان نیاز به یک کوه تمرکز دارد و پایانشان به دریایی از انرژی.

2. اعتماد به نفس داشتن خودش رفتن نیمی از مسیر است.

3. جهان به اندازه تلاش و نیت هر کس به او پاسخ می دهد. یادم نیست چه کسی گفته بود این را که از جهان همان را می شنوی که به خودت می گویی. اما خوب گفته همین است.

4. زبان انگلیسی دیگر به تنهایی جوابگو نیست. کلا دانستن زبان های دیگر کارگشاست بسیار. 

۱۳۹۴ مهر ۱۸, شنبه

اسم با مسما

اسم وبلاگم خیلی با مسماست. تاریخ پستهای قبلی را که ببینید متوجه قبظ و بسط من می شوید. رفتن و برگشتنم به اینجا همین حکایت است. قبض و بسط صد ساله من

۱۳۹۰ آبان ۱۵, یکشنبه

عشق داند كه در اين دايره سرگردانند

امروز جلسه دوم بود و دايره در دايره تمرين كرديم. رو در رو. چشم در چشم. با آدمهايي كه هيچ از آنها نمي دانستم و نمي شناختمشان. نمي دانم چرا آخر كار به گريه افتادم؟! چرا نمي توانستم خودم را كنترل كنم البته نيازي هم نبود و آزاد بودم تا در آغوش غريبه ها گريه كنم...حس غريبي بود. احساس مي كردم مي توانم همه ي بدي ها و تاريكي هايي كه در اين 28 سال ديده ام و چشيده ام را زار بزنم در آغوش غريبه اي كه خيره شدن در چشمانش باعث گشوده شدن سر زخمهايم شده بود. عجب تمريني بود. در آخر دور گردش ديگر انگار هيچ كس با ديگري فرقي نداشت. ظاهرا فرق بود اما در آن هسته ي اصلي هيچ تفاوتي نبود. باورهاي ما عجيب دنياي ما را مي سازند. قبلا انگار اين يك جمله بود كه مي فهميدمش اما دركش نمي كردم. اما حالا باورهايم را مي يابم و مي شناسمشان. ماسك هايم را و من هاي كاذبم را از اين طريق فرو مي ريزم. يك جاهايي مي بينم بايد خودم را ببخشم و يك جاهايي ديگران را و كم كم سبك مي شوم و آرام آرام قصد غايي را پيدا مي كنم. آيا با اين قصد مي مانم؟ اين هم تمرين ديگريست در اين جهان براي من.
حتي ديگر سعي نمي كنم كه مثل كسي باشم در هيچ خصوصيتي ديگر وقتي هم برايم نمانده كه بخواهم به دنبال شبيه سازي باشم. تنها كارم در اين جهان ماندن با قصدم در هر لحظه و هر جاست. آنقدر حرف و داستان در درونم دارم و آنقدر كار دارم در اين راه پيش رو كه ديگر وقتي براي مقايسه و آرزو و خواسته نمي ماند. كم كم مي بيني كه احساس بي نيازي مي آيد و رضايتي عميق قلبت را پر مي كند. شاكر مي شوي  آرام آرام. تمرين كن.

اي خانه كجا بودي؟

وقتي دو روز پشت سر هم مي روي سفر- حالا گيريم كه يكيش تهرانگردي بوده- خستگي امان نمي دهد كه وب بنويسي يا حتي ايميل چك كني خصوصا وقتي كلي از سفر در ماشين بودي در جاده اي خاكي و صبح زود هم بيدار شده اي و رفته اي سر كار. اما سفرهاي خوبي بودند هر دو. براي من كه كنجكاوم براي دانستن و شناختن و فهميدن خيلي سفر مهم است. اما درسهايي هم گرفتم در اين سفرها و مهمترينشان اين بود كه هر جايي كه خواستم بروم زين پس حتما در موردش مطالعه كنم و با شناخت و دانشي كلي بروم كه لذت بيشتري ببرم. در سفر تهرانگردي بيشترين لذت را از خانه ي آقاي مقدم - يا همان موزه ي مقدم- بردم. عالي بود اين خانه و عالي تر از آن آقاي مقدم با اين روحيه و اين دور انديشي. لحظاتي چند غرق نيكي و ظرافت طبع شده بودم. عكسايش را مي گذارم كم كم اينجا و شايد در فيس بوك كه همه لذت ببرند. اما عكس كجا و قرار گرفتن در آن فضا كجا!!!
در سفر به كوير مرنجاب هم بهترين قسمت ها درياچه نمك بود و سكوتش و وسعتش و ديدن رمل هاي شن روان و راه رفتن روي اين شنها و شن بازي! اما نكاتي هم در اين سفر دوم بود كه كمي سفر را سخت كرده بود. بعضي از همسفران فكر مي كنند در وسيله ي شخصي خودشان يا در كنار خانواده ي خودشان هستند و اصلا ملاحظه نمي كنند كه شايد يك نفر يا چند نفر دلشان نخواهد صداي ايشان رادر قالب شعر و تصنيف و... غيره بشنوند. يا عده اي خوابند در مسير صداي ضبط بايد ملايم باشد و هر آهنگي گذاشته نشود و به شان مسافران توجه شود. خلاصه توجه و احترام به حقوق ديگران گم شده ي سفرهاي ماست هميشه. طوري كه آدم تصميم مي گيرد ديگر با هيچ توري سفر نكند و تور دوستانه ي خودش را تشكيل بدهد.

۱۳۹۰ آبان ۱۱, چهارشنبه

امروز جمعه ي هفته ي پيش

نمي دونم چي مي شه كه گاهي زمان از دست آدم در مي ره! امروز چهارشنبه بود ولي براي من انگار هنوز هفته شروع نشده. بس كه اين هفته بي خودي تعطيلات بودم شايد اينطور شده ام فكر مي كنم هنوز جمعه ي هفته ي پيش است. حتي منتظرم برويم كرج گردي و شب نشيني. عجيب است. يك حس غريبي دارم به گذشت زمان. گذشتنش باورم نمي شود. شايد ايستاده!

از سر رفتن

فقط محض رفتن به دورتر جمعه مي رويم مرنجاب. همين الان در عرض 2 دقيقه تصميم گرفتيم.

ايران مي گويد به من: میل رفتن مکن ای دوست دمی با ما باش

مدام از من مي پرسد چرا مانده اي اينجا. مگر قرار نبود بروي؟ چرا نمي روي؟ و من فقط نگاهش مي كنم. اين از آن حرفهاييست كه گفتنش اين روزها جرات مي خواهد و يك زبان خيلي گويا كه كم نياورد. من هر دو را دارم اما هنوز به جوابش مطمئن نيستم. اصولا من خيلي دير به چيزي به خصوص يك فكر مطمئن مي شوم. اما عجالتا بگويم كه آنقدر اينجا كارها دارم كه فكر رفتن را هم نمي كنم. كلي كار زمين مانده اينجا. فعلا هم كلفتي پوستم جوابگوست به شرايط. هنوز كاردي به استخوانم نرسيده. تحملم بالاست. آب ديده شده ام. پس فعلا ماندنيم هر كه مي رود به سلامت! ما خانه نگهداريم! نگهبانيم! هستيم!

خانه نشيني

  1. امروز خانه نشين شدم.يكجورايي مريض شدم و نمي تونم پاشم برم تهران. اين بعد مسافت آخرش من رو دق مي ده. به "م" مي گم بريم تهران ولي خودمم ته دلم راضي نيستم و اون مي گه اينجا بهتره. واقعا هم بهتره اما مسافت رو چه كار كنيم؟! همه ي زندگي توي راهيم.خب اين خانه نشيني خاصيتهاي زيادي دارد مثل رسيدن به كارهاي شخصي و منزل، مثل مرتب كردن حال و اوضاع هفتگي و برنامه اي و مثل فكر كردن و فكر كردن و فكر كردن و البته استراحت براي شنبه ي آينده.
  2. سايت bbc يك چيزي گذاشته اينجا  كه به من گفت تو وقتي به دنيا اومدي 4,717,139,239 امين نفري بودي كه روي كره ي زمين زنده بوده! و از اون بد تر 79,462,116,410 امين نفري كه از آغاز تاريخ روي زمين پا گذاشته...فكر كن!‌يعني يه عددي كه حتي نمي شه حفظش كرد. اصلا روند هم نيست.
  3. چند وقتيه دلم به شدت براي يكي از اساتيدمون تنگ شده و دلم مي خواد برم ببينمش اما بهانه اي ندارم. مي خوام براش يك هديه اي گلي چيزي بخرم برم بگم فقط اومدم عرض ادب كنم. يا خوابش رو مي بينم يا توي كوچه و خيابون آدمايي شبيهش مي بينم. خلاصه بايد برم پيشش. اون موقع كه دانشجوش بودم خيلي دوستش نداشتم اما نمي دونم چرا اين ناخودآگاهم گير داده بهش.
  4. اينترنت وايرلس- كابلي خيلي بده چون وقتي برق مي ره قطع مي شه و هيچ كاريشم نمي شه كرد. الانم قطع شده و من دارم همينطوري مي نويسم كه وقتي برق اومد پست كنم. 
  5. از خودم مي پرسم چطور مي شه بعضي ها خيلي از خودشون راضي هستن و به خودشون افتخار مي كنن؟ چه لزومي داره آدم مدام دستاوردهاش رو يادآوري كنه به خودش و ديگران...شايد يك لزومي داره ديگه!
  6. فردا تهران را مي گردم! با "ر" و "س" احتمالا "ص" هم بيايد فردا و ببينمش.