۱۳۸۹ اسفند ۹, دوشنبه

تو(4)

گره از كار خلق بگشايي...

۱۳۸۹ اسفند ۸, یکشنبه

استاد جان كمك

فردا به اميد خدا و اگر او بخواهد ميرم استادان مشاور و راهنمام رو ببينم شايد گره ي كارم باز بشه. گير كرده اين پايان نامه سر داده و اطلاعات. اميدوارم اونا روش ديگه اي غير از اينايي كه پيدا كردم سراغ داشته باشن كه داده هاش حداقل توليد شده باشه يا قابل دسترس باشه. بالاخره بايد ببندمش يا نه؟

۱۳۸۹ اسفند ۷, شنبه

نوشدارو

اين براي بار چندمه كه از دكتر وقت مي گيرم و قبل از موعد ملاقات بيماري خودش خوب مي شه و مي ره و من مي مونم حالا برم دكتر چي بگم؟

۱۳۸۹ اسفند ۶, جمعه

دوره هاي آموزشي

مرکز مطالعات عالي بين المللي دانشگاه تهران کارگاه‌ها و دوره هاي آموزشي برگزار مي‌کند.

به گزارش خبرنگار صنفي آموزشي خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)، مركز مطالعات عالي بين المللي دانشكده حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران دوره آموزشي ترجمه متون حقوق بين الملل، دوره آموزشي ترجمه متون روابط بين الملل، دوره آموزشي جهاني شدن و توسعه نيافتگي، دوره آموزشي جهاني شدن، ژئوپليتيک و منطقه گرايي، دوره آموزشي آينده پژوهي در علوم سياسي و روابط بين الملل و کارگاه آموزشي ويراستاري علمي و ادبي را با حضور استادان برجسته دانشگاه تهران برگزار مي كند.

ثبت نام از داوطلبان 27 بهمن ماه آغاز ‌شده و به مدت ده روز ادامه دارد و شروع كلاس ها از نيمه اول اسفند مي باشد.

علاقه مندان براي كسب اطلاعات بيشتر مي توانند با شماره تلفن 61112313 تماس بگيرند.

استاااااااد! بفرميون!

جلسه اول كلاس 8:30 صبح جمعه

من مشتاق
كلاس عالي
استاد فوق العاده پر انرژي
پايان جلسه اول 13:30 ظهر جمعه

۱۳۸۹ اسفند ۴, چهارشنبه

بعد از چهار سال

آدم چه احساسي بايد داشته باشه وقتي بعد از چهار سال مي خواد چهار تا از دوستانش روببينه؟ آدم بايد چه احساسي داشته باشه كه دوستان دوره ي ليسانسش رو اين همه وقت نديده و اونا بارها دورهم جمع شدن و اون نبوده. دوستام كلي حرف حتما با هم دارند و من احتمالا بايد خلاصه گزارشي از اين چهار سال بدم. نمي دونم چقدر مشتركات باقي مونده يا مي تونيم بسازيم فقط مي دونم كه ذوق زدم

به خانه بر مي گرديم

بلاگفا را اصلا دوست نداشتم خوب نبود براي من. دلم خواست برگردم به اينجا.خوشحالم! خدا كند ماندگار بشوم.

۱۳۸۹ بهمن ۲۲, جمعه

L1 شدم و ف ي ل ت ر شكنم آرزوست

ديگه مرتب دسترسي به اينجا ندارم و بنابراين رفتم به
www.badkonakemah.blogfa.com
اونجا به روز مي شم. بهم سر بزنيدا دوستان! لينكاتون هم منتقل كردم اونجا.

۱۳۸۹ بهمن ۱۹, سه‌شنبه

ايكوموس كبير


کمیته ایکوموس ایران برگزار می کند: سخنرانی با موضوع نسبت فرهنگ و میراث فرهنگی

دکتر مجتبی صدریا -

دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۸۹ -

ساعت ۱۶:۳۰ -
تالار دکتر شیرازی، واقع در خیابان ولی عصر، ضلع جنوب غربی پارک ساعی، شماره ۲۱۶۹، فرهنگستان هنر، مرکز هنرپژوهی نقش جهان-
تلفن: ۳۳۴۴۰۰۵۴   دورنگار: ۳۳۴۴۰۰۵۵   پست الکترونیک : info@iranicomos.org 

راه همه راه همه است

اصلا چه معني داره آدم بعد از فوق ليسانس فوري بره دكتري بخونه! اصلا چه معني داره همه شبيه هم زندگي كنن؟چه معني داره تا يه كم درسخون بودي و زبانت هم خوب بود بيفتي به فكر اپلاي و رفتن خارج و بورس و اين داستانا. مگه زندگي فقط از همين يك راه مي گذره؟ آقا اصلا من مي خوام چندسال يه جور ديگه زندگي كنم. مي خوام اينجا به درد بخور باشم. مي خوام اينجا باشم...حالا اگر جاي كسي رو تنگ كردم زود بياد بگه حلش مي كنيم با هم. من نمي خوام دكتري بخونم ايها الناس مگه زوره؟؟؟؟ كاراي ديگه دارم. مي خوام يه شكل ديگه زندگي كنم. نمي خوام راه بقيه رو برم...آخيش راحت شدم! چقدر داد زدم.همين

۱۳۸۹ بهمن ۱۶, شنبه

سه شنبه ها با موري

يك قراري با خودم گذاشته ام. سه شنبه ها مي روم به ديدار موري! تعجب نكنيد موري هنوز زنده است و مي تواند مونس خوبي براي سه شنبه هاي من باشد. آدمي كه نمي تواند فراموش كند كه با هر نفس به مرگ نزديكتر مي شود و به همين دليل سعي دارد هر لحظه و هر روزش را زندگي كند. كنار چنين آدمي نشستن و آب شدنش را ديدن اما با لبخند رضايت باعث مي شود يادم بماند در طول هفته كه از چيزهايي كه دارم استفاده كنم تا از دست نرفته اند. يادم نرود براي فردايم تضميني وجود ندارد. يادم نرود زندگي معنايي بسيار عميق تر از پايان نامه ها، مدارك و مدارج عالي دارد. معنايي كه اگر بدون آن زندگي كني لحظه ي آخر افسوس چشم در چشمت خواهد بود. موري مثل همه ييرمردها و پيرزن هايي كه هر روز مي بينيم است. منتها جرات مي كنم با موري راجع به مرگ و احساسش نسبت به نزديك شدن روزهاي پاياني حرف بزنم بي آنكه بترسم او افسرده شود. برعكس او بيشتر انگيزه مي گيرد كه زندگي كند و من خيالم راحت است كه از نهاني ترين احساسات بشري كه زندگي مدرن به ما ياد داده آنها را كتمان كنيم مي توانم حرف بزنم بي پرده و او مي فهمد و لبخند مي زند. موري مثل ديگران نيست. در جيب جا نمي شود!

۱۳۸۹ بهمن ۱۵, جمعه

دنياي رنگي آدمها

آدم هاي زيادي از كنار ماشين عبور كردند، زن و مردي جوان دست در دست، زن و مرد و دختر بچه اي كه جلوتر مي دويد و مرد خيلي سردش شده بود، دختري كه مي دويد، مردي كه در صندوق عقب ماشينش را باز كرد و دقايقي آنجا به كاري نامعلوم مشغول بود و دقايقي اطراف را مي پاييد و مردان تنهايي كه گوشها و دستهايشان را از گزند سرماي گزنده ديشب پوشانده بودند و گروهي دختر و پسر جوان كه خوش خوشان مي خنديدند و سر و وضعشان نشان مي داد كه غم ناني ندارند. مردي جوان با ريش بلند و عينك و يك لپ تاپ بر دوش(‌البته در كوله اش) آرام و متفكرانه عبور كرد و همه ي اين آدمها حتما فكر مي كردند و مي گذشتند. من مي ديدم كه از مغز و سر خيلي از آنها يك دنياي مجازي بيرون زده كه رنگي است و شفاف و همه ي دور و اطرافشان را گرفته و گاهي اين دنياهايشان با هم قاطي مي شد  اما آنها به هم نگاه هم نمي كردند. يك دنياي رنگي هم از سقف ماشين ما بيرون زده بود. ساندويچ كه آمد همه رفتند و من گاز مي زدم و دنياي رنگي بالاي ماشين تاب مي خورد.

۱۳۸۹ بهمن ۱۳, چهارشنبه

حوصله ام كجا رفت؟

امروز متوجه كاهش درصد تمركز و حوصله ام در باب خواندن مقالات و متون مربوط به مقاله سياستگذاري علم و فناوري شدم. يك جوري جمع و جورش كردم كه خودم هم خوشم نيامد چه برسد به دكتر! اما خب حوصله شان را نداشتم بيشتر دلم مي خواست فيلم ببينم و يك راهي روشي براي تببين روابط در پايان نامه ام پيدا كنم. مي خواهم دوباره حوصله و تمركزم را برگردانم و اين كار را به زودي انجام خواهم داد. خبرش را خواهيد شنيد. من از سمبل كاري خوشم نمي آيد و به اين نتيجه رسيده ام كه براي اينكه نتيجه ي كارم را دوست داشته باشم نبايد در آن واحد چند وظيفه را بپذيرم و تا كارم با يك پروژه تمام نشده هر نوع پروژه ي ديگري را قبول نمي كنم. اما الان با اين پروژه هاي در دستم چه كنم؟ 

برنامه ريزي هم عالمي دارد

كتاب جديد جان فريدمن براي علاقمندان به تئوري هاي برنامه ريزي:
Insurgencies: Essays in Planning Theory 
(Routledge 2011)
از 15 فوريه مي تونيد از آمازون با قيمت 29.95$ خريداري كنيد.