۱۳۹۰ آبان ۱۱, چهارشنبه

خانه نشيني

  1. امروز خانه نشين شدم.يكجورايي مريض شدم و نمي تونم پاشم برم تهران. اين بعد مسافت آخرش من رو دق مي ده. به "م" مي گم بريم تهران ولي خودمم ته دلم راضي نيستم و اون مي گه اينجا بهتره. واقعا هم بهتره اما مسافت رو چه كار كنيم؟! همه ي زندگي توي راهيم.خب اين خانه نشيني خاصيتهاي زيادي دارد مثل رسيدن به كارهاي شخصي و منزل، مثل مرتب كردن حال و اوضاع هفتگي و برنامه اي و مثل فكر كردن و فكر كردن و فكر كردن و البته استراحت براي شنبه ي آينده.
  2. سايت bbc يك چيزي گذاشته اينجا  كه به من گفت تو وقتي به دنيا اومدي 4,717,139,239 امين نفري بودي كه روي كره ي زمين زنده بوده! و از اون بد تر 79,462,116,410 امين نفري كه از آغاز تاريخ روي زمين پا گذاشته...فكر كن!‌يعني يه عددي كه حتي نمي شه حفظش كرد. اصلا روند هم نيست.
  3. چند وقتيه دلم به شدت براي يكي از اساتيدمون تنگ شده و دلم مي خواد برم ببينمش اما بهانه اي ندارم. مي خوام براش يك هديه اي گلي چيزي بخرم برم بگم فقط اومدم عرض ادب كنم. يا خوابش رو مي بينم يا توي كوچه و خيابون آدمايي شبيهش مي بينم. خلاصه بايد برم پيشش. اون موقع كه دانشجوش بودم خيلي دوستش نداشتم اما نمي دونم چرا اين ناخودآگاهم گير داده بهش.
  4. اينترنت وايرلس- كابلي خيلي بده چون وقتي برق مي ره قطع مي شه و هيچ كاريشم نمي شه كرد. الانم قطع شده و من دارم همينطوري مي نويسم كه وقتي برق اومد پست كنم. 
  5. از خودم مي پرسم چطور مي شه بعضي ها خيلي از خودشون راضي هستن و به خودشون افتخار مي كنن؟ چه لزومي داره آدم مدام دستاوردهاش رو يادآوري كنه به خودش و ديگران...شايد يك لزومي داره ديگه!
  6. فردا تهران را مي گردم! با "ر" و "س" احتمالا "ص" هم بيايد فردا و ببينمش.

هیچ نظری موجود نیست: