۱۳۹۰ فروردین ۱۰, چهارشنبه

خيلي جدي نگير

ما فكر مي كنيم حالا كه بزرگ شده ايم ديگر نبايد بچگي كنيم. ديگر نبايد آنقدر شاد و سرخوش باشيم كه براي لحظاتي از گذشته و آينده خلاص شويم. داشتن تفريح برايمان خلاصه شده در رفتن به سفر و عكس گرفتن و بعد از مدتي دوباره و صد باره عكس ها را نگاه كردن. فكر مي كنيم تفريح خرج دارد و براي قشر مرفه خوب است و ... اما به اندازه ي يك دنيا تفريحات خلاقانه وجود دارد كه هزينه اش از عهده ي هر كسي بر مي آيد. به شرط آنكه چند لحظه چشم از اطراف برداريم و نخواهيم تقليد كنيم بلكه به شيوه ي خودمان تفريح كنيم. خوش شانس هستيم اگر در كودكيمان تفريحات خاص خودمان را داشته ايم مي توانيم آنها را دوباره زنده كنيم. مثل بادبادك درست كردن و بادبادك بازي،‌مثل كشيدن نقاشي و هديه دادن به همه ي فاميل و همسايه و دوست و آشنا، مثل درست كردن كاردستي، مثل بازي كردن با چندتا از دوستان،‌ مثل كشف چيزهايي كه نمي دانيم و لذت دانستن آنها، مثل كمك هاي كوچك و خيلي كوچك به ديگران مثل خريدن نان صبحانه براي همسايه ي پيرمان، مثل گشت زدن در محله و شناختن همسايه ها و هم محله اي ها، مثل منتظر شدن براي آمدن مهمان يا رفتن به مهماني و لذت بردن از كنار ديگران بودن به خصوص هم سن و سالها، مثل گرفتن عيدي و هزاران هزار كار ديگر كه گاهي انجامشان مي دهيم اما با روحيه ي يك بزرگسال جدي و به عنوان يك وظيفه يا يك كار علي السويه اما اينبار كه نگاهمان را نسبت به تفريح و لذت بردن تغيير بدهيم مي بينيم كه همين زندگي فعليمان كلي تفريحات پنهان داشته و اصلا نيازي به هزينه هاي هنگفت براي خوش گذراني نيست!
شاد باشيد

هیچ نظری موجود نیست: